تکرار دلانگیز دوستات دارم بدون کلمه؛ بدون بوسه
در دست من هر صبح کیسههای زباله، به جای دست تو
هر صبح دلانگیز، دلانگیزتر از صبح دیروز، دلانگیرِ دلانگیز
به امید ظهری که بوی تو میدهد
آغشته با بوی پیاز داغ
در آشپزخانه که حجلهی بیآذینی است
تا شلوغی اتاق خواب
حتی اگر تو سر بر بالشت دیگری داری
لایکم کن
که قرمزی لایکات به رگهام خون میدواند هنوز
و من در امتداد روز؛ دست بر حرف دیگری دارم همچنان
به جز دالهای اول «دوستات دارم»
بدون کلمه، عشق به سختی تلفظ سپندارمذگان است
بدون بوسه لبهام به خشکی کاکتوسهای لب پنجره
با همهی اینهاست که کلید در قفل میچرخد
همین که تو لبخند بزنی
برای زیستن کافی است
با نسیمی که از گذر تو میوزد
هوای خانه خوب است
حتی گاه اگر تو طوفان کنی، یا من
و گاه که باران میشوی و من نمیبینم
هوای خانه خوب است
با همین برف روی سرم، همین شکم برآمده، همین خروپف
به خواب میرویم
تیرماه ۱۳۹۶